داستان کوتاه آخرین نامه ات به دست من نرسید
این داستان واقعی نیست
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. منتظر شدن برنگشته در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند . کنار دست مریم یه کاغذ هست یه کاغذی که با خون یکی شده. با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که ، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند… دست به خودکشی می زنند رسیدن به تکامل و صعود به قلّه های رفیع و عالی معنوی به انسان عطا فرموده است. الهی وارد سازند بلکه خود شخص نیز به هیچ عنوان حق ندارد آن را از بین ببرد و بر وی واجب است پیوسته از جان خویش پاسداری و محافظت کند مالک اصلی انسان خداوند متعال است و نفس انسانی امانت الهی است از این رو باید از این امانت خوب محافظت کرد و از بین بردن آن خیانت در امانت الهی است. خداوند است ـ از جان انسان بالاتر، ارزشمندتر و مهمتر است علیه السلام و دیگر شهدای راه خدا، جان خویش را تقدیم نمودند. غایت کمال و سقوط به وادی حسرت و ناکامی است. کانَ بِکُمْ رَحیما، وَمَنْ یَفْعَلْ ذلک عُدْوانا وَظُلْما فَسَوْفَ نُصْلیهِ نارا»؛1 «و این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، به زودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.» برای آنها حرام شمرده شده است. و پیامدهای سخت فردی و اجتماعی است. شود، هرچند ممکن است ظاهرا از رنج و درد و مشکلات دنیا آزاد شوند امّا بنا به اعتقادات دینی به عذابهای سخت و دردناک گرفتار می گردند و از زمره کسانی می شوند که بطور دائم در آتش بسیار سخت هنم می سوزند.
میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هرچی
مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ،
مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.
لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش
بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه
با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
سلام عزیزم.
دارم برات نامه می نویسم.
آخرین نامه ی زندگیمو.
آخه اینجا آخر خط زندگیمه.
کاش منو تو لباس عروسی می دیدی.
مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!
علی جان دارم میرم.
دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم.
می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم.
ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم.
دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟!
گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟!
علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟!
داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟!
کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو
روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟!
روزی که دلامون لرزید، یادته؟!
روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!
نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه
یادمه چطور بزرگترهامون
همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون
یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و
می گفتی که من بخندم.
علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده
ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام.
روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به
هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ.
پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم.
نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه
واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام.
وای علی کاش بودی می دیدی
رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان!
عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم.
دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت.
دستم می لرزه.
طرح چشمات پیشه رومه.
دستمو بگیر. منم باهات میام ….
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر
سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت
توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود
نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد
نگاهی که خیلی حرفها توش بود.
هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند
سکوتی که فریاد دردهاشون بود.
پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست
پایان
عاقبت شوم خودکشی کردن
متأسفانه این گناه بزرگ بسیار رواج یافته و افراد زیادی در کشورمان
و چه بسیار که ما در روزنامه ها اخبار و در و همسایه شاهد آن هستیم .
نظر اسلام نسبت به خودکشی :
حیات آدمی اولین و عظیم ترین نعمتی است که خداوند آن را برای
ازاین رو نه تنها دیگران نمی توانند صدمه ای به این نعمت
البته فقط در راه خدا می توان جان خویش را فدا نمود.
چون حفظ دین الهی و ارزشهای والای دینی ـ که همان راه
لذا سید و سالار شهیدان و سرور آزادگان حضرت امام حسین
خودکشی در فرهنگ اسلامی به معنای عقب نشینی از نیل به
بدین جهت این عمل از نظر اسلام حرام و محکوم است.
چنانکه در قرآن کریم می فرماید: «وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّه َ
خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است. و هر کس
کلمه «لاتَقْتُلُوا» صیغه نهی است و دلالت بر وجوب ترک عمل دارد.
روایات متعددی نیز درباره مذمت خودکشی وارد شده است.
در این روایات، صاحبان این عمل اهل جهنم قلمداد شده و بهشت
خودکشی به سان ناهنجاری های دیگر جامعه، دارای عواقب
کسانی که خودکشی می کنند، اگر عمل آنها باعث مرگشان
یادداشت ثابت - جمعه 92/9/9
نامه........
