دیشب مهمون داشتیم خواهر کوچیکم داشت چایی تعارف میکرد ،
به زن عموی بابام که رسید به خواهرم گفت : الهی پیر شی ؛
آبجیه منم که معنیه این حرفو نمیفهمید گفت الهی خودت بمیری …
تا نیم ساعتم رفت تو اتاقش گریه کرد !
.
.
.
یارو عهد میکنه اگه دانشگاه قبول بشه ننه اش رو با پای برهنه بفرسته کربلا
.
.
.
تو جمع خانواده داشتیم فیلم میدیدم طرف دو شخصیته بود
زرت و زرت میزد آدم میکشت ،
یه ساعت بعد عین یه بچه گوگولی عاشقانه نگات میکرد !
بابام : خانوم نکنه این بچمونم دو شخصیته باشه ؟
مامانم : نه بابا خیالت راحت این از اولم بی شخصیت بود
چه برسه به دو تا شخصیت !
ینی تخریب در حد هیروشیما ،
این دارم هنوز تیکه هاشو جم می کنم ؛ بعدشم دارم میرم یونیسف !
.
.
.
روز انتقام نزدیکه . . .
یه روز میاد که یخچال میاد در اتاقمونو هی باز میکنه ، هی میبنده . . .
بعلههه
.
.
.
تا قبل عقد اسمشون پارمیدا بوده
بعد وقتی دارن قند میسابن رو سرشون و خطبه خونده میشه،
یهو میبینی عاقد میگه:
… دوشیزه “خدیجه قره قوزلوی جادوغ آبادی اشگلون تپه اصل”،
آیا من وکیلم؟